سفری به شهر "چشمه" واقع در یکی از غربی ترین مرزهای ترکیه (سفرنامه)
اگر قصد خريد تور چشمه را داريد، خواندن اين مطلب را به شما توصيه مي کنيم.يک هواي آفتابي و دريايي آرام شايد براي گذراندن يکروز تمام در کنار ساحل کافي باشد، و البته احتمالا اگر دست خودم بود به همين بسنده ميکردم؛ همين که پاهايم شنهاي ساحل درياي اژه را لمس کرده و در انتهاي ترکيه، جايي که حتي جزاير يوناني را ميتوان از دور مشاهده کرد دراز کشيده ام کافي است تا روزي را بي دغدغه سپري کنم. اما دست برقضا در همانجا با پدر و پسري آشنا شدم که برنامه آن روزم را به کلي تغيير داد. آن دو سالها است با برنامه ريزي مشخصي از شهر چشمه بازديد ميکنند و حالا من اين شانس را پيدا کردم که به ثمر? همان آشنايي مختصرمان همراهشان شهر را تجربه کنم. ساحلي که در آن قرار داشتيم فوق العاده تميز بود. خاک منطقه کاملا سفيد و جالب اينکه تميزي آب به قدري بود که حتي کف دريا را ميشد از بيرون با وضوح و جزئيات تمام مشاهده کرد. دريا موجي نداشت و آب حسابي ولرم و آماده براي شنا و هوا مناسب براي استراحت. اما پدر و پسر ترک که اتفاقا هردو هم دکتر بودند گفتند که بيش از اين نيازي نيست در اين ساحل بمانيم و بهتر است از قسمتهاي ديگر شهر نيز بازديد کنيم. راستش فکر نميکردم چيزي بيش از يک ساحل تميز و آرام در ادامه دستگيرم شود، اما اين همه ماجرا نبود! يک ذرت (که اينجا صرفا با آبجوش طبخ ميکنند) خريديم و در اين حين دکترپسر(که اسمش ولکان بود) توضيح داد که آنچه من ديده ام تنها بخشي کوچک از ساحلهاي متنوع چشمه بوده است و بزودي مرا با قسمتهاي ديگر هم آشنا خواهد کرد! بعد ادامه داد که بهتر است خودم را براي يک شناي حسابي در آب سرد آماده کنم! راستش زياد حرفش را جدي نگرفتم. خب، حدس ميزدم که آب سرد باشد، اما نه تا اين حد! اما وقتي به ساحل مذکور رسيديم؛ همين که وارد آب شدم مثل اين بود که در حوضچه سوناي سرد رفته ام؛ زير اين آفتاب گرم تابستاني حتي تصورش را هم نميکردم! پس از دقايقي به علت سردي آب زودتر بيرون آمدم و منتظر شدم تا ببينم ديگر در برنامه اين دو دکتر چه چيزي جاي دارد. اينبار يک بستني سنتي گرفتيم تا در اين حين ولکان باز ذهن من را براي بخش بعدي برنامه شان آماده کند! خب، آب گرم دريا را که ديدم، در آب سرد هم که شنا کردم؛ ديگر چه جور ساحلي ميخواهد در اين شهر وجود داشته باشد؟ لذا فکر نميکردم چيز خاصي باشد، اما خودش اصلي ترين قسمت را ساحل بعدي ميدانست و اسمش را هم گذاشته بود "سوناي کامل طبيعي"! سوناي طبيعي؟ هيچ تصوري نداشتم و راستش را بخواهيد اگر خودم حضور نداشتم، محال بود باور کنم! اما طولي نکشيد که به ساحل بعدي رسيديم.
همينکه وارد آب شدم همه چيز دستم آمد! تازه فهميدم که نام چشمه را چندان هم بي دليل بر اين شهر نگذاشته اند! سوناي طبيعي به اين شکل بود که آب قسمتي از دريا حسابي سرد بود و در چند قدمي همانجا، گرماي آب بدنت را ميسوزاند! حتي ميشد خودت را طوري روي آب نگه داري که پاهايت گرم و سرت سرد شود! فهميدنش زياد سخت نيست که درياي اين شهر مملو از چشمه هاي معدني مختلف است که حالا در اين قسمت خاص با هم ترکيب شده است. به راستي که اين شهر يک سوناي طبيعي بزرگ است!
قرار شد برنامه پاياني چشمه گردي را با يک قهوه ترک در محله يوناني ها به پايان برسانيم. اين محله بازاري زيبا و قديمي است که گويا پيشتر دهکده اي يوناني بوده است. هنوز هم آسيابهاي بادي که از قرنها پيش به يادگار مانده در اطراف آن ديده ميشود. براي رسيدن به کافه مورد نظر مسير زيباي دهکده را که با گلهاي مختلف تزئين شده بود، پياده طي کرديم. خورشيد در آستانه غروب بود و به لطف اين دو دکتر مهمان نواز تجربه جالبي کسب کرده بودم. همه چيز خوب بود که نميدانم چه شد بار ديگر نيم? غرغروي ايراني ام شروع کرد به پچ پچ کردن! که چرا؟ که چرا... .اما زود ساکتش کردم، آخر چقدر غر ميزني تو؟ چند سال است که هر بار چه از ايران و چه از خارج ايران ميخواهم چيزي بنويسم، هي آه و حسرت و گلايه سر ميدهد؛ که چه؟ خودت که ميداني دست آخر هميشه اين چشمه ها هستند که خشک ميشوند و به جايش آثار تاريخي زير آب ميرود! پس ديگر چرا خودت را اذيت ميکني؟ تا اطلاع ثانوي ساکت باش، لطفا! ميگفتم؛ رفتيم به سمت کافه اي سنتي. قهوه ترکي نوشيديم و ... .ساکت! ببخشيد، هوا تاريک شد و من آماده شدم تا با اتوبوس به ازمير برگردم. سيستم حمل و نقل اينجا هميشه آماده است و ميتوانيد با اتوبوس، اتوموبيل و يا حتي کشتي و قايق به شهر يا حتي کشورهاي همسايه برويد. در کل چشمه درکنار زيبايي هاي طبيعي اي که داراست، با جديت به عنوان يک شهر توريستي مورد توجه دولت ترکيه قرار گرفته است. امکانات توريستي مناسب در کنار همه ساحلها قرار دارد و البته براي ما شايد از همه عجيب تر آنکه همه جا حسابي تميز و مرتب است!